معنی طلبکار و بدهکار
حل جدول
لغت نامه دهخدا
طلبکار. [طَ ل َ] (ص مرکب) داین. غریم. بستانکار. وام ده. وام خواه. کسی که پول یا کالائی از دیگری باید به او برسد. || طلبنده. خواهان و آرزومند. زغبوت. (منتهی الارب). خواستار:
روزی که جدا ماندمی از تو ز پی من
صد راه رسول آمده بودی و طلبکار.
فرخی.
طلبکار باید صبور و حمول
که نشنیده ام کیمیاگر عجول.
سعدی.
طلبکار خیر است و امیدوار
خدایا امیدی که دارد برآر.
سعدی.
به دیدار وی زی سپاهان شدم
به مهرش طلبکار و خواهان شدم.
سعدی.
که و مه طلبکار عمرند و بس
کسی را به مردن نیاید هوس.
امیرخسرو.
بدهکار
بدهکار. [ب ِ دِ] (ص مرکب) مقروض و وامدار. (ناظم الاطباء). کسی که بدیگری پولی رامقروض است. (از اصطلاحات فرهنگستان). مدیون. غریم. فام دار. مقابل طلبکار و بستانکار. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
بدهکار را که بحال خود گذاشتی طلبکار می شود. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 407).
|| (اصطلاح بانک محاسبه ٔ برداشتها و بدهکاریهای مشتری که در ستون بدهکار یادداشت کنند. مقابل بستانکار. (فرهنگ فارسی معین).
فارسی به انگلیسی
ضرب المثل فارسی
مفهوم ضرب المثل بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه
این مثل در نقد پر رویی و برخی اشخاص است در اصطلاح گفته می شود حتی اگر به شخص بدهکار هم بیش از اندازه توجه شود طلبکار می شود!
فرهنگ معین
(طَ لَ) [ع.] (ص فا.) بستانکار.
فرهنگ واژههای فارسی سره
بستانکار
فارسی به عربی
دانن
فرهنگ فارسی هوشیار
بستانکار، وام ده، خواستار
فارسی به ایتالیایی
creditore
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسم بستانکار، داین، وامخواه طلبخواه،
(متضاد) بدهکار، مدیون
فرهنگ عمید
وامدار، قرضدار، مدیون، کسی که چیزی یا پولی وام دارد و باید بدهد،
معادل ابجد
500